غرقه شدن در یگانگی

عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید // ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق بی قید و شرط» ثبت شده است

جلسه نهم محفل انس با مولانا

به یاری خداوند کریم و حمایت دوستان علاقمند، نهمین جلسه محفل انس با مولانا در نیمه بهمن 94 برگزار شد.

در این جلسه که در دفتر دکتر فکوری در وکیل آباد برگزار شد، غزل شماره 1390 از دیوان شمس قرائت و بررسی شد.

بر این مطلب تاکید رفت که انسان مطلوب مولانا، تا کجاها در رشد معنوی اوج گرفته است و چه آسمان هایی را فتح کرده است.

مشروح مطالب جلسات، در آینده در اختیار دوستان عزیز قرار خواهد گرفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور

جلسه هشتم محفل انس با مولانا

جلسه هشتم محفل انس با مولانا، امروز پنجشنبه 1 بهمن ماه 94 همانند هفته قبل، در دفتر مشاوره دکتر فکوری واقع در بلوار وکیل آباد برگزار شد.

موضوع این جلسه عشق بی قید و شرط بود و این که انسان در اثر کیمیای عشق، تا کدامین آسمان پرواز خواهد کرد.

اکنون که مشغول نگارش این سطور هستم به یاد کتاب «جاناتان، مرغ دریایی» نوشته ریچارد باخ افتادم. حتی مشاهده جلد این کتاب، اشک را روانه چشمان من می کند. در حین جلسه، فرصتی دست نداد تا این کتاب را به دوستان حاضر در جلسه معرفی کنم. اکنون از شما می خواهم که این کتاب را جزو لیست کتاب های «حتما خواندنی» خود قرار دهید.

در جلسه امروز، غزل شورانگیز 2934 دیوان شمس به دوستان اهدا شد و مورد بررسی قرار گرفت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور

سوال یک دوست: چگونه دیگران را عاشق کنیم؟

چندی پیش یکی از دوستان در جریان یک تبادل نظر تلگرامی، سوالی پرسید که آن را با پاسخ مربوطه در اختیار شما می گذارم.

   وحالا ...

چگونه میتوانیم مردم راعاشق کنیم؟ ، که اگر عاشق شوند همه چیز خوب خواهد شد وبقول شما دریکى از نوشته هاتان، همه محرم درگاه الهى میشوند.

ازباب هاى رحمت الهى، یکى از همه بیشتر مورد نظر خداست و به وسیله آن، خدا دنیایى فضل نصیب بندگانش میکند. 
حالا دیگر جواب آسان شد! 
 لطف نموده جواب را شما بفرمائید.

پاسخ:

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور

جملاتی از کاترین پاندر

از دولت عشق پیکارها آسانتر از کار برد سلاح و جنگ افزار به پیروزی می رسد.
بار تو، وزن سنگین همه معایبی است که در دیگران یافته ای. پس دیگر چرا گله می کنی؟ مگر خودت این معایب را نیافته ای و کشف نکردهای؟پس تماماً متعلق به خود توست.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور

تخم عفریت

فیلم تخیلی ولی واقعی. انسان عفریت می شود یا زامبی!

سال ها پیش وقتی فیلم های تخیلی را می دیدم که در آن ها یک موجود وحشتناک در بدن یک انسان تخم گذاری می کند و سپس این تخم ها به هیولائی تبدیل می شوند، با خود می گفتم این فیلم ها صددرصد تخیلی هستند و ارزش دیدن ندارند. همچنین بازی های کامپیوتری یا فیلم های سینمایی که زامبی ها را به تصویر می کشد. (زامبی موجود شبه انسانی است که از خصوصیات مثبت انسانی تهی شده و به دنبال این است که انسان های سالم را هم مانند خود بیمار کند. با هر کس تماس برقرار کند او هم زامبی می شود).

امروزه نظرم در این رابطه تغییر کرده است. گرچه این فیلم ها تخیلی هستند با یک نگاه موشکافانه باید گفت کاملا و صددرصد واقعی اند. همان اندازه واقعی که داستان سیمرغ عطار واقعی است و نیز داستان رستم و سهراب فردوسی. همه این ها از یک منظر، کاملا واقعی هستند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور

راه دشوار تفاهم جوانان و روحانیون

چه موانعی بر سر راه تفاهم میان نسل جوان و روحانیون به عنوان متولیان تبلیغ دین وجود دارد؟ در مطلب حاضر به طور خلاصه به نکاتی اشاره خواهم کرد که می تواند برخی از علل دوری نسل جوان و دانش آموختگان حوزه های علمیه را بیان کند. در ابتدا و قبل از ورود به بحث اصلی باید توجه داشت که تفاهم، امری دو طرفه است و نمی توان موانع تفاهم را تنها به یک طرف بحث نسبت داد. نمی توان گفت روحانیون باید چنین و چنان کنند اما در مورد وظایف مخاطبین سکوت کرد.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور

بزرگوارترین، بزرگ ترین

اگر اولین انسان از خانوادهء انسان کنونی هنوز زنده بود و پس از یک عمر چند هزار ساله، با سلامتی کامل در میان ما می زیست، نسبت به افراد بشر چه حسی داشت؟

به این سوال فکر کنید.

ظاهرا غیر ممکن است اما آن را ممکن بشمارید و به آن اهمیت دهید. نه به این صورت که یک فرد از افراد بشر عمر چند هزار ساله داشته باشد. بلکه از آن نظر که یک فرد از افراد عادی بشر، همان احساسی را داشته باشد که یک فرد با عمر چند هزار ساله می توانست داشته باشد.

اگر چنان فردی وجود داشت، همهء افراد بشر را فرزندان خود می دانست. نگاه او نسبت به همه، نگاه پدر و فرزند یا مادر و فرزند بود. خود را از هیچ کس جدا نمی دانست. بلکه همهء ابناء بشر را از رگ و ریشه خود تلقی می کرد. با خطاهای ایشان پدرانه یا مادرانه برخورد می کرد و آرزوی مردن و نابودی هیچ کس را نمی کرد. خود را پدر یا مادری می دید با هفت میلیارد فرزند.

این امر به صورت فیزیکی تحقق نیافته است. اما به صورت مجازی امکان تحقق آن وجود دارد.

اگر شما به مقام عاشقی برسید، کل ابناء بشر را فرزندان خود خواهید یافت. چرا که برای یک عاشق، دوست و آشنا و غریبه و غیر آشنا تفاوتی ندارند. او از افقی برتر به جهان و ساکنان آن می نگرد. هر کدام از ساکنان خاک را که به مقام عاشقی رسیده باشند برادران و خواهران خود و هر کدام از مردم را که هنوز به وادی مقدس عشق وارد نشده باشند، به مثابه فرزندان خود خواهد دید.

چنین فردی گرچه از لحاظ فیزیولوژیک عمر متعارفی دارد اما از نظر معرفتی مانند کسی است که از ابتدای حضور بشر بر کرهء خاک، همراه همهء ابناء بشر حضور داشته است. آن کس که با بنی آدم بزرگوارانه و از سر عاشقی برخورد می کند، بزرگ ترین فرد جامعه بشری است. 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور

نه مثل عشق مادر

 

یکی از سهمگین ترین مطالبی که سالیان پیش با آن مواجه شدم و بنیان فکری مرا دستخوش تغییر کرد و باب جدیدی را به روی من گشود این بود که از استادی شنیدم:

مهر مادر و عشق مادر، خالص ترین و ناب ترین عشق ممکن نیست!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور

بار سنگین آزادی

 

حافظ (علیه الرحمه) گفت: الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها ـ که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

شبیه به همین تعبیر را برای آزادی نیز می توان به کار برد. آزادی نام زیبایی دارد و در نگاه اول همه طالب آن می شوند اما وقتی به متن آن وارد می شوند می بینند که آزادی بار بسیار سنگینی است. از این رو به صورت پنهانی و خیلی محترمانه! از آن چشم پوشی می کنند و آن را زمین می نهند تا نفس راحتی بکشند.

سرّ این مطلب آن است که آدمیان مایلند مسئولیت خود را بر دوش کس دیگری بیندازند و از مواجهه مستقیم با طوفان حوادث و بلایا بپرهیزند. شخص با زبان بی زبانی می گوید: من حاضر به جانبازی هم هستم اما از من نخواه که مسئولیت انتخابهایم را بر دوش گیرم.

به عبارت دیگر، حاضرم بمیرم ولی مسئول نباشم. و آزادی یعنی پذیرش مسئولیت! از این روست که آدمیان از آزادی گریزانند.

کتاب «گریز از آزادی» نوشته اریک فروم را مطالعه کنید. در این کتاب اریک فروم نشان می دهد که چگونه ملت آلمان، این چنین گوش به فرمان هیتلر شد و حاضر شد به قیمت جنگ و تبعات آن، از ریز بار آزادی شانه خالی کند!

آزادی یعنی پذیرش مسئولیت انتخاب ها.

آزادی یعنی خود را در یک فضای بی انتها معلق دیدن.

آزادی یعنی آمادگی یکسان داشتن برای پیروزی و شکست.

آزادی یعنی در بند خود و خویشتن نبودن و یکسان دانستن سعادت خود و دیگران.

آزادی یعنی آزادی را برای خود و دیگران یکسان خواستن.

آزادی یعنی از میان برخواستن تمام حد و مرز هایی که انسان ها را از یکدیگر جدا می کند.

آزادی یعنی رها شدن از همه انواع رقابت ها و پیش رفتن با انگیزه عشق بی قید و شرط.

آزادی یعنی مطرح نبودن فرد و هر آنچه تعیّن ایجاد می کند.

آزادی یعنی داشتن آمادگی برای هر پیشامدی. حتی تنگدستی، عذاب، مرگ و حتی بی آبروئی.

حال برادر و خواهر عزیز من که این مطلب را می خوانی! انصاف بده کدامیک از ما حاضریم با پرداختن بهائی چنین سنگین، آزادی را به دست آوریم؟

از این روست که می گوییم آزادی کالای رایج بهشت است.

از آنجا که ما اکنون در حال عبور از متن جهنم هستیم و هر کدام از ما در اداره این جهنم نقشی داریم، هر آنچه را که از بهشت وارد شود، به انواع فریب ها رد می کنیم تا بلکه این آتشی که افروخته ایم سرد نشود. انداختن مسئولیت خود بر دوش دیگران و دیگران را مقصر کردن، کالای رایج جهنم است. از همین روست که ما از آزادی واقعی گریزانیم.

کتاب «کمدی الهی» دانته به من کمک کرد این آیه قرآن را بهتر درک کنم که در سوره مریم می گوید: هیچ کدام از شما نیست مگر آن که وارد جهنم می شود. این، قضای حتمی الهی است که برخدا فرض است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور

روزی یک کار نیک !

از دوران کودکی به خاطر دارم که روی در اداره‌ی بهزیستی شهرمان نوشته شده بود: روزی یک کار نیک انجام بده. آن موقع برای من که هنوز به طور کامل سیب آدم را نخورده بودم و از بهشت قبل از دنیا بیرون نیامده بودم و به عبارت دیگر، مثل امروز، جهنمی نشده بودم، تعجب آور بود که چرا روزی یک کار نیک؟ چرا در طول روز همه‌ی کارهای ما نیک نباشد؟ 

سال ها گذشت. تا بالاخره دستان یاری رسان خداوند مرا با پدیده‌ی عشق بی قید و شرط آشنا کرد و نسیم هایی از بهشت پس از دنیا بر جهنم من وزیدن گرفت. دانستم که آن اکسیری که مس ها را مبدل به طلا می کند همان عشق است. با خود عهد کردم که گاهی اوقات! از من کاری عاشقانه سر زند. اما دیدم که آسان نیست. از فرزندانم خواستم که شما که پاکترید، عزم خود را جزم کنید که در هر روز حداقل یک کار عاشقانه انجام دهید. اما آنها هم نتوانستد.

به حرف حافظ رسیدم که گفت: الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها / که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها.

آری کار عاشقانه یعنی آن که عملی از تو سر زند که در آن تنها و تنها رساندن خیر به دیگران مد نظر باشد و نه منفعتی که به تو می رسد. تازه آن موقع بود که پس از تأمل در اعمال خویشتن، پی بردم که هر کاری که می کنیم، به نحوی به منفعت دنیایی یا آخرتی ما مربوط می شود و بسیار به ندرت اتفاق می افتد که کاری عاشقانه و از سر خیرخواهی محض، بدون توجه به نفع دنیائی یا آخرتی آن، از ما سر زند. در بند بودن خود را احساس کردم و تصویری را که دانته در کتاب کمدی الهی از جهنم ترسیم کرده است، منطبق بر همین دنیا دیدم.

آن روایت را از پیامبر اکرم به خاطر آوردم که اگر کسی بدون هیچ نیاز و احتیاجی به ملاقات دوست خود برود، گوئی به زیارت خدا رفته است. در آن موقع بود که به این نتیجه رسیدم که اگر به من بگویند تنها یک بیت از دیوان حافظ انتخاب کن باید بگویم:

عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید / ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور

خدا همین جاست در همین نزدیکی

خدا همین جاست در همین نزدیکی

کجا به دنبال خدا می گردی؟ در کتاب ها؟ پای منبرها و در جلسات؟ ...؟

 خدا همین جاست. در هیمن نزدیکی. خدا آنجاست که از خود می گذری و خود را در خدمت دیگران قرار می دهی. خدمت خالصانه به خلق خدا آن قدر آدمی را به خدا می رساند که گزاف نیست اگر بگوئیم: در خدمت بودن خدا را دیدن.

اگر کتاب می خوانی یا به مسجد می روی یا به کلاس و جلسه می روی و این کارها باعث شوند خدمت به خلق خدا را به وقت دیگری موکول کنی، بدان که آنچه انجام می دهی تو را از خدا دور می کند.

نبری گمان که هرگز به خدا رسیده باشی/ تو ز خود نرفته بیرون به کجا رسیده باشی؟

سرت ار به عرش ساید نخوری فریب عزت / که همان کف غباری به هوا رسیده باشی!

البته به یک شرط اساسی! و آن این که این خدمت به بندگان خدا، از سر استغنا و محض خیر و رحمت باشد نه به امید این که ایشان در آینده برای تو مفید واقع شوند یا آن که به نعمتی برسی یا از عذابی برهی!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور

حضرت کیست؟

به چه کسی می توان گفت حضرت ...؟ آیا هر کسی که در چشم ما بزرگی و ابهت پیدا کرد لایق عنوان «حضرت» می شود؟ آیا این گونه که به مقامات مملکتی یا علمای دین می گویند حضرت آیت الله ... یا حضرت آقای ... صحیح است؟

شاید برای کسانی که در اندیشه، مسامحه گر هستند و هر چیز را به هر چیز ربط می دهند، تفاوتی نداشته باشد که بگویند حضرت ... یا جنای آقای ... اما برای اهل اندیشه، این دقت نظر هست که هر عنوانی را در محل مناسب خود به کار برند.

حضرت، تنها به کسی می توان گفت که در حالت حضور در محضر الهی باشد. کسی که فارغ از خود و خودخواهی ها باشد. خدا پرستی او نه برای ترس از جهنم باشد و نه برای شوق بهشت. انگیزه او از هر قول و فعلش، نجات انسان ها و یاری رساندن به نسل بشر باشد. هیچ تفاوتی بین انسان های مختلف قائل نباشد و مردم هیچ سرزمین یا مذهبی را بر مردم سرزمین یا مذهب دیگر ترجیح ندهد. حتی اگر خشمی می ورزد، خشم او از سر خیرخواهی و شفقت باشد نه برای غلبه و سلطه. مولوی در یکی از غزلیات دیوان شمس می گوید:

در کف ندارم سنگ من با کس ندارم جنگ من با کس نگیرم تنگ من زیرا خوشم چون گلستان

پس خشم من زان سر بود از عالم دیگر بود این سو جهان آن سو جهان بنشسته من بر آستان

آری تنها این افراد هستند که خیر محض شده اند و در همه حال، خیرخواه جامعه بشری هستند. به این افراد می توان گفت «حضرت». وقتی از این دیدگاه به مطلب بنگریم، این عنوان را برای هر کسی به کار نخواهیم برد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور