یکی از سهمگین ترین مطالبی که سالیان پیش با آن مواجه شدم و بنیان فکری مرا دستخوش تغییر کرد و باب جدیدی را به روی من گشود این بود که از استادی شنیدم:

مهر مادر و عشق مادر، خالص ترین و ناب ترین عشق ممکن نیست!

ابتدا پذیرش این سخن برایم ناممکن بود اما به تدریج دریافتم که آری. آن عشقی که حافظ و مولوی از آن دم می زده اند، عشق مادرانه نیست. بلکه عشق کسانی مثل مادر ترزا یا گاندی است.

فقط کافی است به این نکته توجه کنیم که آیا عشق مادر نسبت به فرزند زنان دیگر نیز مثل عشق او به فرزندان خودش است؟ اگر آری آن مادر واقعا یک عاشق به تمام معناست. اما اگر  نه، نمی توان به او گفت عاشق. او فرزندان خود را دوست دارد. ولی فرزندان دیگران، به چشم او نمی آیند.

عشق تام و تمام که در قلیلی از افراد بشر تا کنون تحقق یافته است، آن است که بی قید و شرط شامل حال همه انسان ها شود. همه همه همه. هیچکس را استثنا نکند.

شیخ ابوالحسن خرقانی (عارف قرن 4 که مزار او در روستای خرقان نزدیک شاهرود قرار دارد) می گفت:

هر کس که به این درگاه وارد شد، نانش دهید و از ایمانش نپرسید. آن کس که به درگاه خدای تعالی به جان ارزد، البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد.

وقتی که منصور حلاج را به سوی مسلخ می بردند، درویشی زان میانه پرسید عشق چیست؟

گفت امروز بینی و فردا و پسین فردا. امروز بکشتندش. دگر روز بسوختندش و سوم روز خاکسترش بر باد دادند.

از این روست که مولوی گفت:

عقل، بند رهروان است ای پسر      بند بگشا ره عیان است ای پسر

....

عشق، کار نازکان نرم نیست       عشق، کار پهلوان است ای پسر

و تا وقتی که از این منظر ننگریستم، به رمز اژدها در سنت چینی پی نبردم.