غرقه شدن در یگانگی

عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید // ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تعالی» ثبت شده است

جلسه پنجم محفل انس با مولانا

امروز 12 آذر 94 بار دیگر توفیقی به دست آمد تا در خدمت علاقمندان به مباحث معنوی باشم و یکی از غزل های مولوی را مرور و بررسی نمائیم. جلسه امروز در سالن اندیشه و هنر بازارچه کتاب (واقع در خیابان دانشگاه) برگزار شد.

به نظر می رسد غزل شماره 219 دیوان شمس، از قول امام حسین (علسه السلام) بیان شده است.

متن غزل شماره 219 دیوان شمس:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور

جلسه سوم محفل انس با مولانا

امروز 14 آبان نود و چهار بعد از یک وقفه یک و ماه و نیمه، توفیق یافتیم به کمک دوستان عزیز، جلسه سوم محفل انس با مولانا را برگزار نمائیم.

با توجه به مقارنت این جلسه با ماه محرم، قدری در مورد دیدگاه مولوی نسبت به مرگ گفتگو شد و به دنبال آن غزل شماره 728 دیوان شمس به دوستان اهدا شد. این غزل، در عید قربان نیز خوب است مورد توجه واقع شود.

متن غزل شماره 728:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور

جلسه دوم محفل انس با مولانا

امروز 26 شهریور نود و چهار برای برگزاری جلسه دوم محفل انس با مولانا گرد هم آمدیم. جلسه امروز در منزل یکی از دوستان علاقمند برگزار شد.

در باره ضرورت برگزاری این گونه جلسات و نیاز عصر حاضر صحبت شد سپس سیر تحول روحی مولانا مورد توجه قرار گرفت و در ادامه غزل شماره 1393 دیوان شمس که بیانگر تحول روحی عظیم مولوی است به دوستان هدیه شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور

جلسه اول محفل انس با مولانا

امروز دوازدهم شهریور سال نود و چهار، اولین جلسه محفل انس با مولانا به صورت رسمی برگزار گردید. یک کلیپ تأثیر گذار در مورد آفرینش انسان و زندگی پس از مرگ به نام Egg برای دوستان به نمایش درآمد و غزل شماره 2214 دیوان شمس قرائت شد و مورد بررسی قرار گرفت.

غزل شماره 2214 دیوان شمس:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور

جلسه مقدماتی محفل انس با مولانا

امروز، هشتم مرداد ماه سال نود و چهار با تعدادی اندکی از دوستان اهل ذوق گرد هم جمع شدیم تا در باره برگزاری جلساتی معنوی و فرهنگی، تبادل نظر کنیم.

بنا شد اسم جلسه، محفل انس با مولانا باشد و روال کار به این صورت باشد که جلسات به صورت پانزده روز یک بار برگزار گردد. در هر جلسه، غزلی از دیوان شمس خوانده شود و مورد بحث و بررسی قرار گیرد.

 

امروز غزل شماره 2444 دیوان شمس به دوستان اهدا شد:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور

نکته جالب در مورد جبر و اختیار

در مورد موضوع جبر و اختیار مباحث کلامی و فلسفی زیادی گفته شده است. فعلا به آنها کاری ندارم. یک نکته مهم در اینجا وجود دارد.

آیا انسانی که سوال در باره جبر و اختیار می پرسد، دقت کرده است که چگونه در حال تباه کردن عمر خود در یک جبر خودساخته است؟

توضیح این که:

ما گرچه احساس اختیار می کنیم اما در بسیاری از موارد مهم زندگی، خود را به دست جبر می سپاریم. آیا در تصمیم گیری ها، واقعا فارغ از این عمل می کنیم که دیگران در باره ما چه خواهند گفت؟ آیا در انتخاب مذهب و روش زندگی فارغ از جبر محیط و وراثت عمل می کنیم؟ 

تنها کافی است در تک تک تصمیم گیری های خود دقت و تامل کنیم. این دقت و تامل باید فارغ از هرگونه قضاوت در باره خویشتن باشد. چه تایید خویش باشد چه تقبیح خویش. فارغ از هر قضاوت و توجیهی به خود و انتخاب های خود نگاه کنیم. ببینیم آیا خود، خودمان را به دامان جبر نمی اندازیم؟

وقتی این موضوع به اندازه کافی برای ما روشن شد، دیگر کسی را برای کاستی های زندگی خود مقصر نخواهیم کرد. حتی تئوری جبر و اختیار را.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور

شیشه پستانک

چند روز پیش در حین اسباب کشی به شیشه پستانک فرزندم که مربوط به حدود شش سال پیش می شد برخورد کردم. مطلبی به ذهنم خطور کرد که می تواند برای شما هم جالب باشد.

به همسرم که آن شیشه پستانک را برای یادآوری خاطرات نگه داشته بود گفتم اگر ما مثل انسان های رشد یافته و متعالی باشیم و بتوانیم همه انسان ها را به یک چشم ببینیم، در آن صورت بچه من و بچه دیگری برایمان فرقی نداشت. اگر ما آن قدر رشد کرده بودیم که می توانستیم یک چنین نگاه الهی داشته باشیم، در آن صورت می دیدیم که فارغ از رنگ و مذهب و نژاد، در هر لحظه، جهان مملو است از افرادی با هر سنی که ما بخواهیم.

مثلا اگر من به یاد سه سالگی فرزندم بیفتم و بگویم یادش به خیر، کافی است نگاهی به اطرافم بیندازم و همه بچه های سه ساله را ببینم. اگر به منظری رسیده باشم که همه را مثل فرزندان خودم ببینم، آن بچه های سه ساله که مثلا در همسایگی ما سکونت دارند، همان قدر برایم جذاب و شورآفرین خواهد بود که بچه خودم. اگر با دیدن شیشه پستانک فرزندم بگویم یادش به خیر آن زمانی که یک ساله بود و شیشه را در دست می گرفت ... کافی است نگاهی به اطراف بیندازم و همه یک ساله ها را ببینم. آن ها هم به همان اندازه زیبا و شورانگیزند.

به همسرم گفتم اگر می خواهی این شیشه پستانک را نگه داری اشکالی نیست اما به آن دلبسته نباش. چرا که هر بچه پستانک به دستی بچه ماست. و تو هرگز از زیبایی های یک بچه خردسال محروم نشده ای. مهم آن است که آن چنان مادری (یا پدری) خود را احساس کنی که گویا همه مردم جهان فرزندان تو هستند. از همان چشمی دیگران را ببینی که خدا می بیند.

شیخ ابوالحسن خرقانی می گوید: اگر در سرزمین های دوردست خاری در پای کسی فرو رود، گویا آن خار در پای من فرو رفته است.

و نیز بر سردر خانقاه او نوشته بودند: هر کس که به این درگاه وارد شد، نانش دهید و از ایمانش مپرسید. آن کس که درگاه خدای تعالی به جان ارزد، البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور

اگر بفهمی که اشتباه می کردی چه؟

چندی پیش دوست عزیزی از من راهنمائی و اظهار نظر خواست. بنده مطالب زیادی برای گفتن به او داشتم اما به گفتن کلیاتی اندک اکتفا کردم.

به این دلیل که می دانستم ایشان عمری را با عقایدی به سر برده است و اگر اکنون من به او بگویم باید یک تجدید نظر ریشه ای در کل گذشته ات بکنی این شجاعت را ندارد.

همه ما این گونه ایم. در اوان جوانی چیزی را برای خود به عنوان مجموعه عقاید اختیار می کنیم و به همان می چسبیم و تا آخر عمر همان مسیر را ادامه می دهیم.اگر هم از کسی مشورت یا راهنمایی بخواهیم به سراغ کسانی می رویم که در جزئیات مسیر، ما را راهنمائی کنند و نه این که از ما بخواهند که کلا مسیرمان را عوض کنیم.

مثلا اگر قصد کشتن کسی را داشته باشیم با کسانی مشورت می کنیم که به ما بگویند از چه وسیله ای استفاده کنیم تا راحتتر به مقصود خود برسیم نه با کسی که ما را به صلح و دستی دعوت می کند و می گوید اصلا فکر کشتن دیگران را از سرت بیرون کن.

اما زود باشد که ما با اجبار فرشته مرگ، با حقایق عالم مواجه شویم. آن روز همه اشتباهات ما که در دوران حیات از پذیرش آن سر باز زده بودیم برای ما زهر و آتش خواهد شد.

کسانی آن روز در امان خواهند بود که قبل از مردن و قبل از آن که به اجبار ملزم به پذیرش حقایق عالم شوند، خود، آمادگی تجدید نظر اساسی در کل زندگی خویش را داشته باشند. این حرف به معنای آن نیست که شخص هر روز نظرات تازه ای اختیار کند و متلون باشد. بلکه به معنای آن است که «آمادگی» از خود گذشتگی را داشته باشد. بتواند از افکار و نظرات خود بگذرد و بدون حجاب خود خواهی به عالم و آنچه در آن است بنگرد.

شخص باید این آمادگی را داشته باشد که در هر سن و سالی که باشد بر کل گذشته خود خط بطلان بکشد و شجاعانه اعلام کند که تا امروز اشتباه می کردم. اکنون از نو شروع می کنم. بسیاری از ما این آمادگی را نداریم. حتی فکر هم به آن نمی کنیم. ما همواره به دنبال اصلاح جزئیات مسیر هستیم نه خروج از مسیر فعلی و ورود به یک مسیر کاملا جدید.

آن شجاعت آسمانی که جلال الدین محمد مولوی به خرج داد و پس از ملاقات با شمس حاضر شد با گذشته خود وداع کند و راه تازه ای در پیش گیرد در ما نیست. پس آماده باشیم برای مواجه شدن با آتش. آتش درک حقایقی که آنها را دروغ می پنداشتیم و مسیر زندگی خود را بر خلاف آن تنظیم کرده بودیم.

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور

پایان سال 91

پیش از این، حدود یکسال پیش، مطلبی را به شما هدیه کردم که به نوعی دستاورد سال 90 برای من بود. شما را به مطالعه کتب محمد جعفر مصفا توصیه کردم. این توصیه را برای چندمین بار تکرار می کنم. سال 91 نیز گرچه زمستان سختی برای من داشت، سالی بسیار نیکو و پربار بود. چرا؟ به این علت که با دو تن از روشن بینان همنشین و مأنوس بودم.

کریشنا مورتی  و  اکهارت تله (Ekhart Tolle)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور

به مناسبت روز زن

 

از آنجا که از منظر تکامل و رشد، تفاوتی بین زن و مرد نمی بینم، مساله زن را از منظر زن بودن زن مورد نظر قرار نمی دهم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور

کتاب های محمد جعفر مصفا

محمد جعفر مصفا چند کتاب به رشته تحریر در آورده است که خوب است مطالعه آنها با کتاب «تفکر زائد» شروع شود و به دنبال آن کتاب «با پیر بلخ» و سپس «رابطه» و به دنبال آن بقیه کتب این نویسنده. 

این کتاب ها را به همگان توصیه نمی کنم.

کتاب های این نویسنده تنها برای کسانی مفید است که به جد، دنبال برون رفت از کشمکش های درونی هستند و حاضرند در این راه، از موقعیت و شخصیت موهوم و ذهن ساخته خود بگذرند و از نو متولد شوند.

اگر به دنبال یادگرفتن مطالب جدید برای خود یا برای تدریس هستید، سراغ این کتاب ها نروید.

شنیده اید که «ملا شدن چه آسون. آدم شدن چه مشکل» کتاب های این نویسنده برای آدم شدن است نه برای ملا شدن. از این رو تنها به کسانی توصیه می شود که شجاعت از خودگذشتگی را دارند.

ــــــــــــــــ

بعد از تحریر:

چند روز پیش موفق شدم کتاب های «هله» و «آگاهی» را نیز از این نویسنده مطالعه کنم. باید بگویم در تمام عمرم (که همواره قرین کتاب و مطالعه بوده است) کتبی به این خوبی نخوانده ام. اگر هم کتاب هایی بوده است که همین مقدار قابل توصیه بوده اند، به این دلیل بوده است که مطالبشان، همین مطالب بوده است.

جناب آقای مصفا، بر خلاف بسیاری از نویسندگان، تنها به ریشه پرداخته است و هر عمل اصلاحی که جنبه بتونه کاری و ماستمالیزاسیون داشته باشد را به شدت رد می کند. چرا که شخص چندین سال مشغول آن می شود و گمان می کند روزی به مقصد خواهد رسید حال آن که هر روز از صندوقی به صندوق دیگر می رود و موفق به دیدار با آسمان نخواهد شد.

گر ز صندوقی به صندوقی رود      او سمائی نیست! صندوقی بود.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور

ما برای چه اینجا هستیم؟

ما اینجا (در این جهان خلقت) نیستیم تا خانه بسازیم، زاد و ولد کنیم، شغل ایجاد کنیم، صنعت و کشاورزی به وجود آوریم، با هم بجنگیم و هر کار دیگری از این قبیل. ما تنها برای یک منظور اینجا هستیم. ما اینجائیم تا یگانگی خود و عالم هستی را دریابیم. ما اینجائیم تا پس از یک سیر طولانی، چشم باز کنیم و ببینیم که سی مرغ، همان سیمرغ است. 

تمام آنچه در این مسیر رخ می دهد، از قبیل جنگ و صلح و شغل و ازدواج و صنعت و مصیبت و فاجعه و پیروزی و شکست و غیره، برای آن است که وجود ما را متسع سازد و ظرفیت ما را بالا ببرد. آن کس که دنیا را با این چشم می بیند، جنگ و صلح، سود و زیان، مدح و قدح، ستایش و نکوهش، برایش یکسان خواهد شد. او تنها به پرورش یافتن خود و همراهان خود نظر دارد. به رشد، کمال و آگاهی نظر می کند و به این نقطه می رسد که: انسان، کاری مهمتر از خودسازی ندارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور

دغدغهء رشد، سودای سربالا

اگر برای کسی رشد و تعالی اهمیت داشته باشد، شکست، مصیبت، فقدان عزیزان، زندان و هر نوع فشار دیگری، مایه‌ء پیشرفت و تعالی است. چنین کسی، از هر چیزی، چه زیبا و چه زشت، پله ای می سازد برای رشد و تعالی. اما کسی که به فکر رشد و تعالی نیست،حتی موقعیت های خوب نیز بهره ای به او نمی رسانند. مانند همسران بعضی از پیامبران و امامان و اولیاء خدا. با یک مرد بزرگ زندگی می کند اما چون دغدغه‌ء رشد یا سودای سربالا ندارد، به ظواهر زندگی خود مشغول است و بهره‌ای از معرفت و آگاهی همسر خود نمی برد. 

مولانا مثال می زند: اگر طنابی در چاهی آویزان باشد و تو را در هوا معلق داشته است، می توانی آن را گرفته به سوی بالا حرکت کنی و خود را از دل چاه برهانی یا آن که به خود طناب یا دیواره‌ء چاه مشغول شده به تدریج به سوی پائین بروی و به قعر چاه برسی.

نیست جرمی مر رسن را ای عنود / چون تو را سودای سربالا نبود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور