زمانی که فرزندم می خواست در سال دوم دبیرستان انتخاب رشته کند، او را تشویق کردم که رشته‌ء ریاضی را انتخاب کند. نه از آن رو که به مهندسی و رشته های فنی علاقه داشت و می خواست در این زمینه ادامه تحصیل دهد. بلکه بر عکس، سمت و سوی علاقه‌ء او به سوی رشته های هنری بود. اما از آنجا که استعداد ریاضی هم داشت او را به تحصیل در رشته‌ء ریاضی تشویق کردم. چرا؟ دلیل این تشویق را در «ادامه‌ء مطلب» بخوانید:


به این دلیل که ذهن او در منطقی اندیشیدن و استنتاج و نیز در تحلیل عوامل ایجاد کننده‌ء یک پدیده، ورزیدگی پیدا کند.

اندیشیدن، کار آسانی نیست و اکثر مردم، در بسیاری از زمینه های زندگی، اهل تقلیدند نه اهل تحقیق و اندیشه ورزی. اکثراً آنچه را که مقبول عموم مردم است می پذیرند و گمان می کنند چون همه این مطلب را قبول دارند، پس صحیح است. در نقطه‌ء مقابل، کسانی قرار دارند که هیچ سخنی را بدون اندیشه، نه می پذیرند و نه رد می کنند. هر گونه رد و قبولی را منوط به اندیشیدن حول جوانب آن امر می کنند.

تحصیل در رشته‌ء ریاضی این حسن را دارد که شخص را از حالت یک «بله قربان گو» خارج می کند و از او یک انسان پرسشگر می سازد. به این ترتیب وقتی به او گفته شود این کار را بکن خواهد گفت: «چرا؟» و اگر به او گفته شود این کار را نکن، باز هم خواهد گفت: «چرا؟»

البته به وجود آمدن این حالت، می تواند خطرناک نیز باشد و شخص را به عصیان گری بکشاند که در این جا آنچه شخص را حفظ می کند، زیستن در یک محیط اخلاقی است. اما در مجموع، با توجه به این که در قرون گذشته، ما از تقلید غیر مسبوق به تحقیق، آسیب زیاد دیده ایم و این تقلید، در قرآن نیز به شدت مورد نکوهش واقع شده است، خارج شدن از فضای تقلید، به همه‌ء هزینه های آن می ارزد.

یکی دیگر از فواید رشته‌ء ریاضی فیزیک، این است که به شخص قدرت تحلیل در یک محیط پیراسته و خارج از عوامل حاشیه ای را می دهد. مثلاً در درس فیزیک برای تحلیل حرکت یک پرتابه، شکل آن و مقاومت هوا، موقتا نادیده انگاشته می شود تا تأثیر نیروهای گرانشی و سرعت و زاویه‌ء پرتاب مشخص شود. پس از آن که شخص در تحلیل این واقعه‌ء فیزیکی، در شرایط خاص، مهارت پیدا کرد، تاثیر شکل پرتابه و مقاومت هوا را بررسی می کنیم تا به آنچه در عالم واقع اتفاق می افتد نزدیک شویم.

 

به همین ترتیب، در بررسی و تحلیل مسائل کلان اجتماعی یا در تحلیل های فلسفی، لازم است که شخص بتواند عوامل اصلی یک واقعه را از عوامل حاشیه ای تمیز دهد و میزان تأثیر هر عامل را معین کند. به عبارت دیگر، باید بتواند ابتدا مسئله را ساده کند و پس از تحلیل مسئله در حالت ساده شده، به بررسی تأثیر تک تک عوامل جزئی بپردازد و به آنچه در عالم واقع رخ می دهد نزدیک شود. یک فیزیکدان از این نظر، ذهن ورزیده تری دارد.