این یک موضوع مفصل است. اکنون آن را از یک جنبه مورد اشاره قرار می دهم. به این چند مثال خوب دقت کنید:

شخصی قصد ازدواج دارد و به خواستگاری می رود. سه حالت را می توان متصور بود. 1ـ پیدا کردن ایده آل ترین زن. 2ـ پیدا کردن یک زن نسبتا مناسب 3ـ ازدواج با گزینه خیلی نامناسب.

جالب این جاست که نظام عالم به گونه ای است که اگر طالب گزینه شماره یک بودی، گزینه شماره 3 نصیب تو خواهد شد. اما اگر جایگاه خود را دانستی و گفتی من که ایده آل ترین مرد دنیا نیستم که دنبال ایده آل ترین زن دنیا بگردم. پس به کسی که نسبتا با من همخوانی داشته باشد رضایت می دهم. چنین کسی ازدواج خوبی خواهد داشت.

مثال دوم:

شخص در اتخاذ دین و دیندارانه عمل کردن به سه شکل ممکن است عمل کند: 1ـ دینداری کامل به طوری که ظاهر و باطن، هر دو را مراعات کند 2ـ عمل به اندازه توان خود و ترجیح دادن اخلاق و امور باطنی بر احکام و امور ظاهری 3ـ عمل خشک مقدسانه و پرداختن به امور ظاهری و فراموش کردن باطن دین.

اینجا هم جالب است که اگر کسی به هوای گزینه شماره یک باشد و بخواهد به زعم خود مانند پیامبر اسلام، هم ظاهر را حفظ کند و هم باطن را، گزینه شماره سه نصیب او خواهد شد. یعنی به وادی خشک فکری و خشک مقدسی سقوط می کند.

مولانا می گوید:

جمع صورت با چنین معنای ژرف / نیست ممکن جز ز سلطانی شگرف

این بیت، از یک طرف مدح زیبای پیامبر اسلام است اما از طرف دیگر می گوید به دنبال این نباش که بتوانی مانند او ظاهر و باطن را در حد اعلا با هم جمع کنی. این کار از انسان های عادی ساخته نیست. باید سلطان شگرف باشی که بتوانی چنین کنی. حال اگر سلطان شگرف نیستی، چه خواهی کرد؟ به عبارت دیگر اگر به تو بگویند:

آهای آدم! دست از پر مدعا بودن بر دار! تو آن قدر توانمند نیستی که بتوانی ظاهر و باطن را به حد اعلا جمع کنی. باید در مواردی، یکی را فدای دیگری کنی. حال تو کدام را فدای دیگری می کنی؟ به این سوال فکر کن! نگو من هیچ کدام را فدای دیگری نمی کنم. نگو هر دو مهم هستند. نگو هر که به ظاهر دین بچسبد، باطن، خود به خود برای او محقق خواهد شد. جواب بده! کدام را فدای دیگری خواهی کرد؟

اینجاست که آدم های فهیم، به این جمله پیامبر اسلام توجه می کنند که «من برای کامل کردن مکارم اخلاق برانگیخته شدم» و در نتیجه سمت باطن را می گیرند. یعنی ظاهر را فدای باطن می کنند. اما انسان هایی که حاضر نیستند هیچکدام را فدای دیگری کنند، به هوای این که هر دو را داشته باشند، ظاهر را سفت می چسبند و باطن را از دست می دهند و می شوند مانند خوارج زمان علی (ع) یا خوارج امروزی.

مثال سوم:

در برخورد با ماهواره و شبکه های اجتماعی و امثال آن سه راه حل قابل تصور است: 1ـ ممانعت کامل و پاک نگه داشتن فضای زندگی مردم از هر گونه تهاجم فرهنگی! 2ـ پذیرفتن شرایط موجود و در کنترل گرفتن آن به قدر میسور 3ـ رها کردن جامعه و خارج شدن امور از حوزه کنترل نهادهای مدیریتی.

اینجا هم مانند دو مثال فوق، افرادی که هوس اتخاذ گزینه شماره یک را داشته باشند، به گزینه شماره سه دچار خواهند شد و امور از دستشان خارج خواهد شد. اگر از همان ابتدا که بحث ماهواره مطرح شد، به جای این که مانند کودکان فکر کنند که با جمع کردن دیش ها و منع قانونی می توانند این مشکل را حل کنند، آن را به عنوان یک واقعیت موجود می پذیرفتند و در کنار آن، کار نصب و برنامه دهی به ریسیورها را قانونمند می کردند و با فرهنگ سازی، از خود مردم می خواستند که نسبت به خوراک فکری و رسانه ای خود دقیق و نکته سنج باشند، ما امروز در شرایطی نبودیم که قانونی داشته باشیم که بر اساس آن، بیش از شصت درصد جمعیت یک کشور مجرم باشند!

می شد ریسورها برنامه ریزی شده به دست مردم برسد. بسیاری از خانواده ها هستند که مایلند فضای خانه، عاری از موارد نامناسب باشد، می شد نرم افزار و سخت افزار مناسب در اختیار این خانواده ها گذاشت و به این ترتیب، یک کار آفرینی هم برای تولید کنندگان این قطعات و نرم افزار ها انجام می شد.

در مورد فیلترینگ سایت ها نیز همین داستان است. می شد به جای این که مردم را گوسفند تلقی کنیم و بگوئیم شما تشخیص نمی دهید چه چیز به نفعتان و چه چیز به ضررتان است، نرم افزار و سخت افزار مناسب در اختیار خانواده ها گذاشت تا خود، موارد نامناسب را برای فرزندان خود محدود کنند. و دامنه فیلترینگ حکومتی بسیار محدود شود.

اما امروز در چه وضعیتی هستیم؟ حکومت به زعم خود، همه مواردی را که نامناسب تشخیص دهد فیلتر می کند و مردم هم با فیلتر شکن، همه موارد دلخواه خود را باز می کنند و به ریش فیلتر کنندگان می خندند.

می خواستیم حالت ایده آل را داشته باشیم، حالت نیمه ایده آل را هم نداریم و به بدترین وضع دچار شدیم.

مثال چهارم:

در مورد جلوگیری از اعتیاد. اینجا هم سه حالت متصور است: 1ـ حالت ایده آل که در آن هیچ فردی دسترسی به مواد مخدر و روان گردان ندارد. 2ـ حالت میانه که در آن برخی از مواد مخدر کم خطر، تحت نظارت قانونی توزیع می شود و معتادان، شناسنامه دار هستند. 3ـ حالت ضد ایده آل که در آن انواع و اقسام مواد مخدر سنتی و صنعتی و روان گردان در اختیار مردم هست و اوضاع از کنترل حکومت خارج است.

اگر از ابتدا سودای باطل در سر نمی پروراندیم و گمان نمی کردیم که با ایجاد محدودیت و ممنوعیت می توانیم جامعه را پاک نگه داریم، الان دچار وضع سوم نبودیم و اینهمه مواد مخدر مختلف در اختیار مردم نبود. 

مثال پنجم:

در مورد ارتباط جوانان دختر و پسر با یکدیگر. 1ـ حالت ایده آل آن است که جوانان هیچ ارتباط نامناسبی در هیچ سطحی نداشته باشند. 2ـ جوانان تا حدودی آزادی داشته باشند و امکان خطا و اشتباه تا حدودی برایشان باشد و از ایشان بخواهیم که خود، مسیر درست را انتخاب کنند. 3ـ حالت آنتی ایده آل یا داغان! این که جوانان به حرف والدین توجهی نکنند و در ارتباط با دیگران، همه حدود را زیر پا بگذارند.

مثال ششم:

مثال هفتم:

...

مثال nام:

در همه موارد فوق، از آنجا که نمی توانیم «آنچه هست» را بپذیریم و فقط در هوای «آنچه باید باشد» به سر می بریم، در نهایت به بدترین حالت «آنچه نباید باشد» می رسیم.

الاسلام هو التسلیم

اسلام چیزی نیست جز تسلیم شدن در برابر خدا و سنت های الهی. سنت الهی این است که اگر آنچه هست را نپذیری و به دنبال ایده آل باشی، دقیقا به آنتی ایده آل و بدترین حالت ممکن می رسی.