عصر ایران در خبری اعلام کرد:

...

محتشم در گفت‌وگو با ایسنا، با بیان این که این گروه‌های سیار امر به معروف و نهی از منکر متشکل از اقشار مختلف و علاقه‌مند هستند که امر به معروف و نهی از منکر را در اصلاح امور موثر می‌دانند، افزود : این گروه‌ها با ساماندهی انصار حزب‌الله فعالیت می‌کنند.

...

وارد اصل خبر نمی شوم و تنها آن را بهانه ای قرار می دهم برای بیان یک مطلب بسیار ساده که متاسفانه برخی از برادران ما از درک آن ناتوانند یا خود را به ناتوانی می زنند.

همه اعمال ظاهری شخص، از یک مجموعه باور درونی و یک ساختمان روانی نشأت می گیرد. وقتی که عملی از شخص سر می زند که ما آن را نامطلوب می دانیم، صرف این که به شخص «تذکر لسانی» داده شود که این عمل را انجام نده کافی نیست. بلکه باید به سراغ ریشه های روانی این عمل رفت و با آن ریشه ها برخورد کرد.

وقتی که به صورت ساده لوحانه و کودکانه، در قالب گشت های ارشاد و امثال آن، به افراد تذکر می دهیم که عملی را انجام یا ترک کنند، آن شخص سخن ما را نادیده گرفته به کار خود ادامه خواهد داد یا آن که برای این که به سلامت از صحنه بگریزد، موقتا و به صورت دروغین، سخن ما را می پذیرد حال آن که در باطن، همچنان بر همان روش سابق گام بر خواهد داشت و این عمل ما چیزی نیست جز اشاعه ریا و نفاق. به عبارت دیگر زبان حال بسیاری از آمران به معروف و ناهیان از منکر، این است که:

«برای من مهم نیست که تو کیستی و چه گذشته ای داری و در چه فضائی رشد کرده ای و اکنون چه دغدغه هایی در زندگیت داری و چه نوع باوری نسبت به دین و غیب و قیامت داری و در زندگی روزمره ات با چه مصائبی روبرو هستی. تنها چیزی که برای من مهم است این که چهره جامعه باید اسلامی باشد و تو! باعث مخدوش شدن این چهره شده ای. پس به هر نحو ممکن جلوی تو را خواهیم گرفت و اجازه نخواهیم داد چهره جامعه را مخدوش کنی و شعائر اسلامی را به باد تمسخر بگیری. برای من مهم نیست که در دلت و در فکرت چه می گذرد. من فقط از تو می خواهم که اعمال ظاهریت آن طوری باشد که ما می خواهیم و آن را اسلامی می دانیم.»

وقتی که این نگاه و این طرز فکر بر کسی غالب باشد، فرسنگ ها با عاشقانه زیستن فاصله دارد. چنین کسی خیر خواه انسان ها نیست بلکه تنها به دنبال این است که چهره ظاهری جهان ، آن گونه باشد که ایشان می خواهند و این عین خودمحوری است که متاسفانه رنگ اسلام و خدا محوری به خود گرفته است. 

اگر کسی بخواهد امر به معروف و نهی از منکر را خالصانه انجام دهد، قبل از هر چیزی باید در خود نظر کند که آیا واقعا ناصح و خیرخواه مردم است؟ آیا اگر به اعماق قلب خود مراجعه کند، یاری رساندن به مردم و نجات دادن ایشان برایش اهمیت اول را دارد یا غالب بودن ایدئولوژی خود و گروهش؟

این سوال بسیار بسیار مهمی است که هر کس که می خواهد وارد وادی امر به معروف و نهی از منکر شود باید از خود بپرسد. آیا انگیزه نهانی و درونی من یاری رساندن به افراد و آگاه سازی ایشان از روش های درست زیستن و درست انتخاب کردن است یا آن که فقط به دنبال این هستم که بقیه را هم همرنگ خودم کنم؟

مطمئنا کسی که با انگیزه یاری رساندن به انسان ها، امر به معروف و نهی از منکر می کند، انسانی رئوف و مهربان خواهد بود و برای انجام این عمل، بهرین روش ها را بر می گزیند و برایش اهمیت دارد که مخاطبش از درون متحول شود و نه فقط از سر اجبار، تنها ظاهر خود را تغییر دهد.

مطمئنا کسی که با انگیزه یاری رساندن به انسان ها، امر به معروف و نهی از منکر می کند، منکراتی را هدف قرار می دهد که بیشترین تاثیر در فساد جوامع بشری را دارند (مثل نفاق، ریا، عدم شفافیت و دروغ، خودمحوری و خشونت) و معروفی را ترویج می دهد که بیشترین تاثیر را در اصلاح جوامع بشری دارد یعنی صداقت، کرامت، از خود گذشتی، نوع دوستی و صلح طلبی.

به خوبی به خاطر دارم که به دیوار دبیرستان دخترانه این شعار را نوشته بودند:

خواهرم حجابت. برادرم نگاهت.

ظاهر این شعار چیزی بدی نیست ولی وقتی که عملکرد قائلین این شعار را ضمیمه آن می کنیم مفهوم دقیق تر آن را در می یابیم. مفهوم دقیق تر آن این است که برای من مهم نیست که در ذهن و فکر تو چه می گذرد. تنها برای من مهم است حجابت را حفظ کنی. برای من مهم نیست که تو به چه انگیزه ای بر سر چهار راه می ایستی و مسئله زندگی تو چیست. من فقط از تو می خواهم که نگاهت را حفظ کنی.

با اطمینان کامل بدانیم که تا زمانی که انگیزه ما از بیان مطلبی به کسی، یاری و کمک او نباشد و وجود فعلی او با همه نقص ها و کمالاتش برایمان مهم و واجد ارزش نباشد، سخن ما کارگر نخواهد افتاد و بلکه به ایجاد شقاق بیشتر در جامعه منجر خواهد شد.

پیامبر بزرگوار اسلام و همه ائمه (صلوات الله علیهم) با اخلاق و منش نیکوی خود دیگران را به راه صلاح دعوت می کردند. از سر خیرخواهی و دلسوزی. این خیر خواهی و دلسوزی در پیامبر اسلام آن قدر نمود داشت و آن قدر شدید بود که در مواردی خداوند به پیامبر خود می گوید: ای پیامبر! ما این قرآن را بر تو نازل نکردیم که تا این حد خود را به سختی بیندازی.

این نشان می دهد که برای آن بزرگواران اولویت اول تا آخر، نجات انسان است. اگر بعد از رفتن همه راه های مسالمت آمیز و دلسوزانه، به نتیجه نرسیدند، باز هم به خاطر نجات بشر و نه از سر خشونت طلبی، راه قهر و غلبه را بر می گزیدند.