آلیس در سرزمین عجایب

مدتی بود که دخترم اصرار می کرد که فیلم کارتون آلیس در سرزمین عجایب و چند فیلم دیگر را ببینم اما فرصت نمی شد. دیشب فرصتی دست داد که «آلیس در سرزمین عجایب» محصول سال 2010 کمپانی والت دیسنی را ببینم. فیلم بسیار زیبا و قابل توصیه ای است. از نظر بنده، فیلم زیبا و قابل توصیه، فیلمی است که با یک بار دیدن، همهء حرف هایی را که می خواسته است بگوید، درنیابید و اگر برای بار دوم یا سوم فیلم را مشاهده کردید نکات تازه ای برایتان داشته باشد. همچنین فیلمی را قابل توصیه می دانم که شما را به فکر فرو برد و مشوق شما باشد برای پرسش و تحقیق و مطالعه. نه این که فقط جنبهء سرگرمی و خواب کردن داشته باشد. به عنوان مثال، بنده، با مشاهده سریال لاست تشویق شدم که کتاب های «برادران کارامازوف» و «مسیح باز مصلوب» را مطالعه کنم و در بارهء بعضی از پلان های آن با دوستان به مباحثه بپردازم. فیلم آلیس در سرزمین عجایب نیز از این دست فیلم هاست. به نکات فنی و جلوه های ویژه و انیمیشنی که در ساخت آن استفاده شده است اشاره ای نمی کنم. بلکه به جهاتی اشاره می کنم که در داستان فیلم گنجانده شده است.

این فیلم از آن جهت برای من جالب و تحسین برانگیز بود که مرا به یاد دو مطلب مهم انداخت. اول روایتی معروف از پیامبر بزرگوار اسلام که می فرمایند: الناس نیام، فاذا ماتوا انتبهوا. مردم خواب هستند. وقتی می میرند بیدار می شوند. و دوم کتابی از دکتر وین دایر به نام باور کنید تا ببینید.

روایتی که آورده شد، راهگشای خوبی است برای شناخت وضعیت ما در زندگی دنیوی و وضعیت ما پس از مرگ. مولوی مثالی می زند: می گوید اگر شبی درخواب ببینی که دست یا پایت قطع شده است، صبح وقتی از خواب برخیزی خود را سالم می یابی. بر همین قیاس اگر در حیات دنیا، عضوی را از دست دهی، وقتی با مرگ، در جهان دیگر بیدار شوی، خود را سالم خواهی یافت. مردم هم اکنون خواب هستند. وقتی بمیرند، زمان بیداری آن هاست.

فیلم آلیس در سرزمین عجایب، بیننده را در این زمینه به فکر فرو می برد.

آلیس، در حاشیهء مراسم نامزدیش، به داخل گودالی سقوط می کند و برای چند لحظه از این عالم فارغ می شود. این چند لحظه، برای او چندین روز به درازا می انجامد و در این مدت اتفاقات عجیبی برای او رخ می دهد. همچنان که خود شاهد بوده اید که شب هنگام خوابی دیده اید که وقایع خواب، چند سال را در بر می گرفته است اما به حسب زمان دنیایی، خواب شما چند ساعتی بیش نبوده است. اینجاست که شخص در رابطه با ماهیت زمان به فکر فرو می رود. چطور برای جسم شما هفت ساعت زمان گذشته است ولی برای خود شما در عالم رویا، چندین روز؟

نکتهء بسیار جالب این فیلم این است که آلیس، در حالی که در عالم رویا به سر می برد، متوجه است که در عالم رویا است. در حالی که ما وقتی که خواب می بینیم، در همان لحظه متوجه نیستیم که خواب می بینیم (البته بنده اخیرا این تجربه جالب را داشته ام که در حین خواب دیدن، متوجه باشم که در رویا به سر می برم. و شاید به همین دلیل بود که این فیلم این قدر برایم جالب بود) همچنین در عالم دنیا که نسبت به آخرت نوعی خواب است، انسان ها متوجه رویا بودن حیات زمینی نیستند. اینجا بود که به یاد کتاب دکتر وین دایر افتادم.

دکتر وین دایر در کتاب «باور کنید تا ببینید» که با نام «درمان با عرفان» هم ترجمه شده است، بر این مطلب متمرکز شده است که حیات زمینی ما ، از جهات زیادی با عالم رویا شباهت دارد و بسیاری از قواعد حاکم بر رویا، در حیات زمینی هم صدق می کند و با برشمردن این شباهت ها، شجاعتی را در خواننده ایجاد می کند که بتواند خود نویسندهء سرنوشت خود باشد نه آن که خود را به دست حوادث روزگار بسپارد.

در فیلم آلیس در سرزمین عجایب هم شما شاهد این هستید که این دخترک زیبا و معصوم، در عالم رویا، از آنجا که می داند در رویا به سر می برد، اندک اندک شجاعت پیدا می کند که دست به کارهای بزرگ بزند. غیر ممکن ها را ممکن بشمارد و در نهایت، دیو داستان را از پای درآورد.

یکی از پلان های آخر فیلم، مرا به یاد داستان مسجد مهمان کش در مثنوی می اندازد که جزو دوست داشتنی ترین داستان های این کتاب برای من است. جایی که انفعال و فعالیت همسایه دیوار به دیوار هم می شوند و نهایت انفعال و حداکثر فعالیت را در یک کاراکتر شاهد هستیم. وقتی که ملکهء سفید، به آلیس می فهماند که کسی جز او نیست که بتواند با اژدهای تاریکی بجنگد، آلیس صحنه را ترک می کند و در مکانی خلوت این طرف آن طرف می رود که نشانهء اضطراب شدید اوست. دنبال راهی می گردد که آن کار را نکند و با اژدها روبرو نشود. ناگهان کرم ابریشم را می بیند. کرم، با چند جمله به او می فهماند که اکنون، رسالت او از حضورش در سرزمین عجایب، نبرد با اژدهای تاریکی است. آلیس تسلیم می شود. تسلیم مرگ. و این تسلیم، به او قدرت مبارزه می دهد. پس در نهایت انفعال و تسلیم، به قوی ترین مبارز سرزمین عجایب بدل می شود.

این همان است که مولوی در داستان مسجد مهمان کش گفت:

من چو اسماعیلیانم بی حذر / بل چو اسماعیل آزادم ز سر

پا نهم گستاخ چون خانه روم / پا نلرزانم نه کورانه روم

مسجدا گر کربلای من شوی / کعبهء حاجت روای من شوی

و در جای دیگری گفته است:

تو ببند آن چشم و خود تسلیم کن / خویش را بینی در آن شهر کهن

آلیس زمانی آماده مبارزه با دیو می شود که به نهایت تسلیم رسیده است و زبان حالش این است:

از گمان و از یقین بالاترم / وز ملامت برنمی گردد سرم

ـــــــــــــــــــــــ

این فیلم نکاتی زیادی برای مطرح کردن و بحث کردن دارد. فعلا به همین مقدار اکتفا می کنم. شما دوستان عزیز نیز اگر نظر و مطلبی دارید دریغ نفرمائید.

اگر این فیلم راندیده اید، با چشمی ویژه و رازبین ببینید و اگر دیده اید مجددا با نگاهی تازه ببینید.

کتاب «ببینید تا باور کنید» را هم به دوستان عزیز توصیه می کنم.