پس آن که خرما را خوردی، با هستهء آن چه می کنی؟ پس از خوردن هندوانه یا پرتقال یا امثال آن، با پوسته و هستهء آن چه می کنی؟ پس از مصرف کردن غذا درون ظروف یکبار مصرف، با ظرف خالی چه می کنی؟ با لاستیک فرسوده خوردو؟ با پاکت و کارتن مصرف شده؟

چرا این سوال را می پرسم؟ آیا می خواهم وارد یک بحث زیست محیطی شوم؟ نه. گرچه این بحث جنبه زیست محیطی هم دارد ولی بنده فعلا به جنبه توحیدی آن توجه دارم.

در روایتی از امام صادق (ع) یکی از مصادیق اسراف، پرت کردن هسته های خرما عنوان شده است. از سال ها پیش گمان می کردم در این موضوع جنبه اقتصادی مد نظر بوده است. اما اکنون بر این باور هستم که اگر حتی در جائی زندگی می کنیم که هسته خرما، هیچ جنبهء اقتصادی مفیدی ندارد، باز هم نباید با آن بی احترامی کرده آن را به دور افکنیم.

به همین ترتیب در مورد سایر مواردی که مثال زدم و شما نیز می توانید مثال بزنید. به طور کلی با آشغال و زباله، بی حرمتی نکنیم و آن را ناچیز به حساب نیاوریم. چرا؟ برای دانستن چرای مطلب، به ادامه مطلب توجه کنید:◄◄

ما انسان ها از ابتدای زندگی به صورتی تربیت می شویم که در هر امری، نفع خود را طلب می کنیم و از زیان خود دوری می کنیم. کل زندگی ما از کودکی بر همین اساس شکل می گیرد. کافی است برای دقایقی در احوالات خود نظر کنید تا این مطلب را به وضوح و روشنی در خود ببینید. به عنوان مثال اگر بنده، سه کلمه بر زبان آورم: نان، طوفان و ستارهء آلفا. به محض شنیدن این کلمات (و هر کلمه دیگری از کلمات دنیا) شما فورا به حافظهء خود مراجعه می کنید و نسبت آن موضوع را با زندگی خود می سنجید. متوجه می شوید که نان برای سیر کردن شما لازم است و طوفان مخل زندگی شماست اما ستارهء آلفا هیچ نفع و ضرری برایتان ندارد. بر این اساس به آنچه در مورد نان، قیمت آن، کیفیت آن و نانوائی های با کیفیت بگویم یا به آنچه در مورد طوفان پیش رو بگویم با دقت گوش می دهید چون می توانید از میان سخنان من منفعتی برای خود حاصل کنید و ضرری را دفع کنید. اما آنچه را که در بارهء ستارهء آلفا یا امثال آن بگویم، یا نمی شنوید یا از روی کنجکاوی و سرگرمی می شنوید و اهمیتی به آن نمی دهید.

این نگاه ماست. ما این گونه به عالم هستی نگاه می کنیم. ما در نگاه خود به عالم هستی، فورا همه چیز را به مفید، مضر و بی اثر تقسیم می کنیم. به عبارت دیگر کل دنیا و همه آنچه در آن است حتی خدا و غیب و قیامت، برای ما به سه دسته تقسیم می شود. دسته مفیدها، دسته مضرها و دسته بی اثرها.

هم اکنون که مشغول مطالعهء این متن هستید اندکی تأمل کنید و به خود نظر افکنید و بدون هرگونه قضاوتی، و در پیشگاه وجدان خود ببینید این گونه هست یا نه. تصدیق خواهید کرد که همین طور است.

حال به این سوال جواب دهید: آیا برای خداوند عالم هم هسته خرما با خود خرما تفاوت دارد؟ آیا خدا می خواهد خرما بخورد که هسته اش بی مصرف باشد؟ آیا خدا هم ماشین دارد که لاستیک نو و فرسوده برایش تفاوت داشته باشد؟ آیا خدا هم نیاز به خانه دارد که بخواهد آن را جارو بزند و خاکروبه برایش زباله باشد؟ جواب همهء سوالاتی از این دست منفی است. پس نگاه خداوند به هسته خرما، همان نگاهی است که به خرما دارد. نگاه او به لاستیک فرسوده، همان نگاهی است که به لاستیک نو دارد و بر همین قیاس او همهء عالم هستی را با یک چشم می بیند. برای او دسته بندی مفید، مضر و بی اثر وجود ندارد.

اگر ما می خواهیم به بصیرت و بینایی برسیم باید بتوانیم کل عالم خلقت را آن گونه ببینیم که خدا می بیند. عالم در چشم ما به سه جزیره و بلکه جزایر متعدد تقسیم نشده باشد. همه چیز برایمان محترم و مقدس باشد.

در عالم هستی، در این معجزهء بزرگ، خرما بدون هسته و پوسته عمل نمی آید. ما باید قدردان پوسته و هسته خرما باشیم و آن را به چشم حقارت ننگریم. لاستیک فرسوده، زمانی نو بود و به ما خدمت رساند. پس امروز که فرسوده شده است، آن را به چشم حقارت نگاه نکنیم و به آن به چشم یک موجود اضافی بی مصرف ننگریم.

معنی این حرف آن نیست که شب را با زباله هایمان به سر بریم. بلکه معنی آن این است که همان موقع که زباله را به زباله دان می ریزیم، آن را به عنوان بخشی انفکاک ناپذیر از هستی نگاه کنیم نه یک شیء بی مصرف که چشم دیدن آن را نداریم.

 

دوستان و عزیزان! این مطلب مهمی است! اگر می خواهیم نگاه توحیدی پیدا کنیم لازم است که در مواجهء خود با همهء چیزها و همهء افراد، تجدید نظر کنیم. انسان نفع طلب، در دنیای جزیره ها زندگی می کند و دنیای جزیره ها، توحیدی نیست. آلوده به شرک است.

از منظر انسان موحد، عالم، یک کل یکپارچه است که همهء اجزا و ابعاد آن محترم و مقدسند.

از این پس، هستهء خرما و پوست پسته و امثال آن را با احترام به دامان طبیعت برگردانیم.

سهراب سپهری، رادمردی بود که به این نگاه توحیدی رسیده بود.

من نمی دانم

که چرا می گویند: اسب حیوان نجیبی است ، کبوتر زیباست.

و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست.

گل شبدر چه کم از لالهء قرمز دارد.

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

مطلب مرتبط:

خدا همین جاست در همین نزدیکی