این مطلب را برای مخاطبان ویژه می نویسم. اگر گنگ است یا خلاصه و نامفهوم، عذر مرا بپذیرید. توقع می رود به آن به دید یک مطلب ساده نگاه نکنید. توضیح وقت زیادی می طلبد.

آن کس که پی برد که در غیاب حافظه، زمان موجودیت خود را از دست خواهد داد و بتواند کل هستی را به صورت یک کل جوشان و در سیلان ببیند، اذعان خواهد کرد که برای دانستن سرّ عالم، نیازی نیست تواریخ مختلف را مطالعه کنیم و سرگذشت ها را مورد نظر قرار دهیم. برای کسی که از فوق حجاب زمان به عالم می نگرد، دانستن سرّ یک لحظه، معادل است با دانستن سرّ کل خلقت. بر یک کل یکپارچه، قانونی ثابت و یکدست حکمفرماست. کشف آن قانون، کشف راز آفرینش است. برای چنین شخصی، لازم نیست دانه را بکارد تا سبز شده به درختی بدل شود و درخت را ببیند. او دانه را درخت و درخت را دانه می بیند. نطفه را انسان و انسان را نطفه می بیند. دنیا را آخرت و آخرت را دنیا می بیند.