مولوی گفت: 

دشمن خویشیم و یار آنکه ما را می کشد / غرق دریائیم و ما را موج دریا می کشد

زان چنین خندان و خوش ما جان شیرین می دهیم / کان ملک ما را به شهد و شیر و حلوا می کشد

خویش فربه می نمائیم از پی قربان عید / کان قصاب عاشقان بس خوب و زیبا می کشد

...


تا وقتی که به جد، پای در مسیر اصلاح خویشتن نگذاشته ایم و به اصلاح ظواهر امور مشغولیم، قربانی نمی کنیم و اگر هم بکنیم، حیوان بیچاره ای را سر می بریم. ای بسا که در خرید خانه یا خودرو، حیوانی را قربانی کنیم و مشرکانه، خون آن حیوان را به پلاک خانه یا خودرو بمالیم. حال آن که خداوند صراحتاً گفت: گوشت و خون قربانی به خداوند نمی‌رسد بلکه این تقوای قلبی شماست که به خدا می‌رسد.

اما آن کس که در مسیر خودسازی جدی است، به این نتیجه می رسد که تا وقتی که «خود» را قربانی نکند، کار، تمام نیست و گویا کاری نکرده است. به این نتیجه می رسد که مهمترین مانع در راه وصول او به حقیقت، خود اوست. باید خود را بکشد. چقدر زیباست داستان ققنوس افسانه ای! پرنده ای که خود را در آتش می سوزاند و از خاکستر او، ققنوسی تازه و جوان سر بر می آورد. این داستان، داستان انسان است. داستان من و تو. که آیا حاضریم خود را در آتش بیندازیم یا نه؟ انسانی که در کوره‌ء خودسازی، هواهای خود را می سوزاند و گویا چیزی از او باقی نمی ماند، در واقع همان ققنوس است که در افق بالاتری متولد می شود و آنچه را نادیدنی است، می بیند.

این خود را کشتن، آنجا تحقق پیدا می کند که بدون هیچ چشمداشتی، در خدمت خدا و بندگان او باشی. برایت فرقی نکند که این عمل تو، به نفع توست یا به ضررت. تنها معیار تو، این باشد که آیا این عمل یا این موضع گیری، به نفع جامعه‌ء بشری هست یا نه. آن عملی را که نفعش به دیگران می رسد، ترجیح می دهی. حتی اگر از بابت آن سودی نبری و زیان کنی و عملی را که به نفع کلی انسان ها و حیات جمعی نیست، انجام نمی دهی حتی اگر سود تو در آن باشد.

چنین انسانی با سود و زیان وداع کرده است و فارغ از اندیشه‌ء آن شده است. خیرخواهی، خاصیت او و نحوه‌ء وجودی او شده است نه رابطه‌ء او با افرادی خاص. اینجاست که عشق بی قید و شرط محقق می شود. عشقی که به هیچ شرطی مشروط نیست. این گونه نیست که تنها نزدیکان یا هموطنان یا هم کیشان را شامل شود. بلکه همه‌ء ابناء بشر و حتی کل آفرینش را در بر می گیرد.

هموطن عزیزی که این سطور را می خوانی! در اعمال و رفتار خود از این پس دقت کن. ببین آخرین بار که عملی را انجام دادی که نفع آن به دیگران می رسید و در آن به دنبال هیچ نفع دنیایی یا آخرتی نبودی کی بود؟ اصلاً آیا تا کنون چنین عملی از تو سر زده است؟ اگر پس از این از این منظر به اعمال و انگیزه های خود بنگری، خواهی دید که خودکشی واقعی که ما را به خدا می رساند، کار آسانی نیست. همواره باید مراقب خود باشی و قدم به قدم پا بر سر خویش بگذاری و خود را قربانی کنی. آری باید آگاهانه و با انتخاب خود و نه از سر ضعف و زبونی، خود را قربانی کنی. تنها در چنین صورتی است که به ملکوت آسمان ها راه می یابی و جاودانه می شوی.