غرقه شدن در یگانگی

عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید // ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بهشت» ثبت شده است

بار سنگین آزادی

 

حافظ (علیه الرحمه) گفت: الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها ـ که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

شبیه به همین تعبیر را برای آزادی نیز می توان به کار برد. آزادی نام زیبایی دارد و در نگاه اول همه طالب آن می شوند اما وقتی به متن آن وارد می شوند می بینند که آزادی بار بسیار سنگینی است. از این رو به صورت پنهانی و خیلی محترمانه! از آن چشم پوشی می کنند و آن را زمین می نهند تا نفس راحتی بکشند.

سرّ این مطلب آن است که آدمیان مایلند مسئولیت خود را بر دوش کس دیگری بیندازند و از مواجهه مستقیم با طوفان حوادث و بلایا بپرهیزند. شخص با زبان بی زبانی می گوید: من حاضر به جانبازی هم هستم اما از من نخواه که مسئولیت انتخابهایم را بر دوش گیرم.

به عبارت دیگر، حاضرم بمیرم ولی مسئول نباشم. و آزادی یعنی پذیرش مسئولیت! از این روست که آدمیان از آزادی گریزانند.

کتاب «گریز از آزادی» نوشته اریک فروم را مطالعه کنید. در این کتاب اریک فروم نشان می دهد که چگونه ملت آلمان، این چنین گوش به فرمان هیتلر شد و حاضر شد به قیمت جنگ و تبعات آن، از ریز بار آزادی شانه خالی کند!

آزادی یعنی پذیرش مسئولیت انتخاب ها.

آزادی یعنی خود را در یک فضای بی انتها معلق دیدن.

آزادی یعنی آمادگی یکسان داشتن برای پیروزی و شکست.

آزادی یعنی در بند خود و خویشتن نبودن و یکسان دانستن سعادت خود و دیگران.

آزادی یعنی آزادی را برای خود و دیگران یکسان خواستن.

آزادی یعنی از میان برخواستن تمام حد و مرز هایی که انسان ها را از یکدیگر جدا می کند.

آزادی یعنی رها شدن از همه انواع رقابت ها و پیش رفتن با انگیزه عشق بی قید و شرط.

آزادی یعنی مطرح نبودن فرد و هر آنچه تعیّن ایجاد می کند.

آزادی یعنی داشتن آمادگی برای هر پیشامدی. حتی تنگدستی، عذاب، مرگ و حتی بی آبروئی.

حال برادر و خواهر عزیز من که این مطلب را می خوانی! انصاف بده کدامیک از ما حاضریم با پرداختن بهائی چنین سنگین، آزادی را به دست آوریم؟

از این روست که می گوییم آزادی کالای رایج بهشت است.

از آنجا که ما اکنون در حال عبور از متن جهنم هستیم و هر کدام از ما در اداره این جهنم نقشی داریم، هر آنچه را که از بهشت وارد شود، به انواع فریب ها رد می کنیم تا بلکه این آتشی که افروخته ایم سرد نشود. انداختن مسئولیت خود بر دوش دیگران و دیگران را مقصر کردن، کالای رایج جهنم است. از همین روست که ما از آزادی واقعی گریزانیم.

کتاب «کمدی الهی» دانته به من کمک کرد این آیه قرآن را بهتر درک کنم که در سوره مریم می گوید: هیچ کدام از شما نیست مگر آن که وارد جهنم می شود. این، قضای حتمی الهی است که برخدا فرض است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور

اشک، هدیه ای از بهشت

خداوند را هزاران بار شاکر و سپاسگزارم که نعمت اشک را از بهشتش به سوی جهنم دنیا فرستاد تا گاهی اوقات آتش آن را سرد کند و توان تحمل آن را داشته باشیم. 

قصد دارم بعضی از دفعاتی که از این نعمت بیشتر بهره برده ام و به زبان خودمانی «یک دل سیر» گریسته ام را با شما در میان گذارم. اما قبل از آن به نکاتی اشاره می کنم. بسیار مهم است. بخصوص برای مردان.

گرچه در مواردی، گریه نشان ضعف است اما شما آن را دلیل ضعف نگیرید. اگر چنین کنید، از این نعمت بزرگ محروم خواهید ماند. از این که در مقابل دیگران گریه کنید، هیچ ترسی به دل راه ندهید. بگذارید دیگران شما را این گونه بشناسند. بگذارید بگویند فلانی اشکش در آستینش است. چه ایرادی دارد؟ آیا اگر قلب شما همیشه آماده پرواز باشد بهتر است یا این که در مقابل مردم، به ظاهر، متعادل جلوه کنید؟

منتظر این نباشید که در جلسه ای همه، حالت عزاداری پیدا کنند که شما هم همراهی کنید. وقتی بقیه در شرایط عادی هستند و سرگرم کار و زندگی خود، اجازه دهید اشک شما جاری شود. با امور متعالی مأنوس باشید تا راحت تر بشکنید و اشکتان جاری شود.

باز خداوند را برای همه غم ها و شادی هایی که ارزانیم کرده است سپاسگزارم. برخی از دفعاتی که به خاطر دارم که آسمان دلم ابری شد و بارید از این قرارند:

چندین سال پیش یکی از دوستان الاهیم به ملکوت پیوست. خبر رحلت او مرا دگرگون کرد. ... شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت. / روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت. / گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود. / بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت ...

بار دیگر زمانی بود که می توانم بگویم جزو بهترین ایام عمرم بود. آن زمان که در دوره های «بنیان» شرکت داشتم.

بار دیگر زمانی بود که مشغول مطالعه کتاب منطق الطیر عطار بودم و به داستان «شیخ صنعان» رسیدم. رحمت خداوند بر عطار نیشابوری که چنین آتشی در این داستان بر پا کرده است.

بار دیگر، وقتی بود که مشغول خواندن داستان آرش کمانگیر بودم. اثر بیاد ماندنی سیاوش کسرائی. این داستان را زمانی که کلاس پنجم ابتدائی بودم خوانده بودم اما بار دوم در سنین میان سالی، معنای رشادت و مردانگی را بهتر در می یافتم.

...

آری آری جان خود در تیر کرد آرش

 کار صدها صد هزاران تیغه شمشیر کرد آرش

...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور