غرقه شدن در یگانگی

عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید // ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «توحید» ثبت شده است

در باره خدا

 عبرت نائینی چنین سروده است:

چون نور، که از مهر جدا هست و جدا نیست

عالم همه آیاتِ خدا هست و خدا نیست


ما پرتوِ اوئیم و نه اوییم و هم اوییم

چون نور که از مهر جدا هست و جدا نیست


در آینه بینید اگر صورتِ خود را

آن صورتِ آیینه شما هست و شما نیست


هر جا نگرى جلوه ‏گهِ شاهد غیبى است

او را نتوان گفت کجا هست و کجا نیست


این نیستىِ هست‏ نما را به حقیقت

در دیده ما و تو بقا هست و بقا نیست


جانِ فلکى را، چو رهید از تن خاکى

گویند گروهى که فنا هست و فنا نیست


هر حکم که او خواست براند به سرِ ما

ما را گر از آن حکم رضا هست و رضا نیست


از جانبِ ما شکوه و جور از قبلِ دوست

چون نیک ببینیم روا هست و روا نیست


کو جرأت گفتن که عطا و کرم او

بر دشمن و بر دوست چرا هست و چرا نیست


درویش که در کشور فقرست شهنشاه

پیش نظر خلق گدا هست و گدا نیست


بى‏ مهرى و لطف از قِبَلِ یار به عبرت

از چیست ندانم که روا هست و روا نیست


و حاج ملا هادی سبزواری که تخلص «اسرار» داشته است چنین سروده:

....

موسیی نیست که دعویّ «انا الحق» شنود

ورنه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست


چشم ما دیده خفّاش بُود ورنه تو را

پرتو حُسن، به دیوار و دری نیست که نیست


گوش اسرار شنو نیست و گرنه اسرار

بَرَش از عالم معنا خبری نیست که نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور

هسته خرما را پرت نکن!

پس آن که خرما را خوردی، با هستهء آن چه می کنی؟ پس از خوردن هندوانه یا پرتقال یا امثال آن، با پوسته و هستهء آن چه می کنی؟ پس از مصرف کردن غذا درون ظروف یکبار مصرف، با ظرف خالی چه می کنی؟ با لاستیک فرسوده خوردو؟ با پاکت و کارتن مصرف شده؟

چرا این سوال را می پرسم؟ آیا می خواهم وارد یک بحث زیست محیطی شوم؟ نه. گرچه این بحث جنبه زیست محیطی هم دارد ولی بنده فعلا به جنبه توحیدی آن توجه دارم.

در روایتی از امام صادق (ع) یکی از مصادیق اسراف، پرت کردن هسته های خرما عنوان شده است. از سال ها پیش گمان می کردم در این موضوع جنبه اقتصادی مد نظر بوده است. اما اکنون بر این باور هستم که اگر حتی در جائی زندگی می کنیم که هسته خرما، هیچ جنبهء اقتصادی مفیدی ندارد، باز هم نباید با آن بی احترامی کرده آن را به دور افکنیم.

به همین ترتیب در مورد سایر مواردی که مثال زدم و شما نیز می توانید مثال بزنید. به طور کلی با آشغال و زباله، بی حرمتی نکنیم و آن را ناچیز به حساب نیاوریم. چرا؟ برای دانستن چرای مطلب، به ادامه مطلب توجه کنید:◄◄

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور

ذر یعنی مورچه

در عنوان فوق زیاد توقف نکنید. فعلا عنوان بهتری به نظرم نرسید.

یکی از مسائل بسیار مهم و اساسی که به حمد الله باب آن در سال های اخیر به رویم باز شد و در حال شکوفائی است، این است که جایگاه هر فرد انسان را در پیکره انسانیت بهتر شناختم.

ما خود را مهم می دانیم. خود ما برای خودمان بسیار عزیز و محترم است. به همین دلیل قادر به درک جایگاه خود در هستی نیستیم. چرا که این درک، مستلزم پا گذاشتن بر روی خویشتن است و آن عزیز دردانه را از تخت سلطنت به زیر کشیدن. ما مایل به انجام چنین کاری نیستیم. به همین دلیل جایگاه خود را هم در هستی، در نمی یابیم.

اگر قدری از حجاب خودخواهی ها و خود دوستی ها بیرون بیائیم، خواهیم دید که آنچه اهمیت دارد و حرکتی را شروع کرده و باید به پایان برساند، انسان، در قالب روح جمعی است نه من و نه تو! . همچنان که در مورد بدن انسان می توان مثال زد: در یک فرد انسان، شکل و صورت عناصر سازنده بدن او، او را ساخته است. هر فردی، آن فرد است به این دلیل که عناصر سازنده بدن او، این شکل و ترکیب را دارند. اگر در این ساختار، سلولی برود و جای خود را به سلول دیگری بدهد، بدن همچنان به حیات خود بر همان نهج سابق ادامه می دهد. سلول ها می آیند و می روند. آنچه اهیمت دارد و در مورد او سوال می شود که به کدام سو در حال حرکت است، همان ساختار کلی بدن یا به عبارت دیگر، خود فرد است.

مثلا اگر یکی از سلول های دست شما را سلول ایکس بنامیم، این سلول پس از طی عمر مفید خود، می میرد و از بدن دفع می شود. اگر سلول های دیگر، برای این سلول ایکس، عزاداری کنند، نادانند. آنچه اهمیت دارد، کل بدن، در ترکیب جمعی خویش است نه یک یا چند سلول مجزا و منفرد.

من و تو سلول های پیکره انسانیت هستیم. انسانیت یک مفهوم کلی فلسفی نیست. بلکه حقیقتا وجود دارد. از آنجا که نمی توانیم با آن احساس یگانگی کنیم، گمان می کنیم انسان کلی، یک مفهوم ذهن ساخته است که فلاسفه ابداع کرده اند. حال آن که آن کسی که خدا آفرید و او را مورد خطاب قرار داد و بناست که مسیر من الله و الی الله را طی کند، انسان است. نه آدم ابوالبشر و نه دیگران که پس از او آمدند و نه من و نه تو و نه کسانی که پس از ما خواهند آمد.

انسان یکی است. من و تو به اندازه یک سلول تأثیر داریم. می توانیم خود و سلول های اطراف خود را نیکوتر یا زشت تر کنیم. اما آنچه باید اصلاح شود و تا وقتی که به صلاح نیاید، کار، تمام نیست، انسان کلی است.

همچنان که اگر با هر کدام از سلول های بدن فلان کس همنشین شوی، سلول میبینی و نه آن فرد را، اگر همنشین آدم ها باشیم، آدم می بینیم و نه انسان کلی را. زمانی می توانی انسان، جانشین خدا را ببینی، که نه همنشین خود باشی و نه همنشین دیگران. از خود و سایر افراد فارغ شده باشی.

در این حالت به درک انسان می رسی

راز جز با راز دان انباز نیست / راز اندر گوش منکر، راز نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور

برای حجاج عزیز

سال گذشته در همین ایام برخی از بستگان ما قصد سفر حج داشتند. متنی که از طریق لینک زیر قابل دریافت است، هدیه ای است که به آن عزیزان دادم و اینک آن را در دسترس همه‌ء بازدیدکنندگان گرامی می گذارم تا اگر توفیق این سفر معنوی را یافتند، بهره‌ء خود را افزون تر کنند. انشاء الله. 

در ضمن به این مطلب توجه داشته باشید که این متن به صورت خلاصه نگارش شده است و برخی از قسمت های آن برای افراد کم زمینه بسیار ثقیل است. از این رو لازم است با دقت و تامل بیشتری و به همراهی یک استاد معنوی خوانده شود.

متن نامه را در قالب PDF از اینجا دریافت کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کامران کمیلی پور