خلاصه مباحث مطرح شده در جلسه اول سخنرانی در مسجد حضرت زینب (س)

مولوی در باره نفس و خود خواهی، مثال جالبی آورده است:

آن یکی از خشم مادر را بکشت                           هم به زخم خنجر و هم زخم مشت

آن یکی گفتش که از بد گوهری                          یاد ناوردی تو حق مادری؟

گفت کاری کرد کان عار  وی است                      کشتمش کان خاک ستار وی است

متهم شد با یکی زان کشتمش                             غرق خون در خاک گور آغشتمش

گفت آن کس را بکش ای محتشم                    گفت پس هر روز مردی را کشم؟

کشتم او را رستم از خون های خلق                  نای او برم به است از نای خلق

در اینجا مولوی حرف خود را می زند:

نفس توست آن مادر بد خاصیت                       که فساد اوست در هر ناحیت

پس بکش او را که بهر آن دنی                             هر دمی قصد عزیزی می کنی

نفس کشتی باز رستی ز اعتذار                             کس ترا دشمن نماند در دیار

این مطلب بسیار  مهمی است که ما به علت خویشتن دوستی، همواره خود را بی عیب و پاک می پنداریم و دیگران را مسئول و مقصر. همین مطلب باعث دشمنی بین ما و نزدیکانمان می شود و باعث می شود در ارتباط با دیگران همواره خود را در یک جنگ تصور کنیم.

مولوی از آن رو نفس را به مادر تشبیه کرده است که مادر ، نزدیک ترین و دوست داشتنی ترین فرد از نزدیکان ماست و کشتن او به شدت برای ما ناگوار است.

به همین ترتیب ترجیح دادن حق دیگران بر خواسته های نفسانیمان بر ما سنگین و سخت می آید. ما همواره به دنبال این هستیم که حرف ما به کرسی بنشیند و خواسته های ما محقق شود. این که رضایت بدهیم به این که حرف دیگران به کرسی بنشیند و ما به خواسته هایمان نرسیم برای ما بسیار سخت و سنگین است. به همین علت با دیگران وارد جنگ می شویم.

کشتن نفس به معنی دوری از خوردن و آشامیدن و ارتباط جنسی معقول نیست. بلکه به معنی آن است که متواضعانه و فروتنانه و بدون منت و طلبکاری قانون طلائی اخلاق را گردن نهیم. قانون طلائی اخلاق این است:

آنچه را برای خود می خواهی برای دیگران نیز بخواه و آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران نیز مخواه.

این قانون را گردن نهید و ببینید آیا دشمنی برایتان باقی خواهد ماند؟